براستی اگر لطف خدا نبود و اگر پناه او نبود تا من بر آن تکیه زنم چه می کردم.
نمیدانم دلیل دوت داشتنم چیست و دلیل دلبستگیهایم از کجاست.
سردر گم در این دنیا آمده ام...
با اشک خود پا به عرصه وجود نهادم...
با شکست و پیروزی زیستم...
وبا گریه و اندوه دیگران بدرقه دیار باقی میشوم.
میبینید چقدر ضعیف و ناتوان در برابر قدرت لایزال الهی هستیم؟
حتی قدرت گریستن بر مردن خود را نیز نداریم.
ره آوردم از این زندگی چه بود؟
چه کردم؟
کدامین خدا را بنده بوده ام؟
کدامین معبود را عبادت کرده ام؟
کدامین دین را مومن بوده ام؟
کدامین لیلی را مجنون بوده ام؟
کدامین ندا را لبیک گفته ام؟
کدامین گناه را توبه نموده ام؟
کدامین نعمت را شاکر بوده ام؟
کدامین خلق را یاری نموده ام؟
کدامین هوس را رام کرده ام؟
کدامین رنج را صبر گمارده ام؟
کدامین حریم را نشکسته ام؟
کدامین؟؟؟
با این همه معصیت در محضر خدا،خدا چه کرد؟
خدا یا همه میگویند بنده عاشق خدای خود میشود.
پس چرا تو عاشق منی؟پس چرا رسم عاشقی دگرگون شده است؟
بارالها: هر چه من بد کردم ،تو خوبی کردی...
هر چه من خطا کردم ،تو عفو کردی...
هر چه من گناه کردم،تو چشم پوشی کردی...
هر چه من غفلت کردم ،تو توجه کردی...
هر چه من کفر ورزیدم،تو رحمت کردی...
هر چه من بی قراری کردم،تو آرامش عطا کردی...
هر چه من فاصله گرفتم،تو نزدیکتر شدی...
و هر چه من بندگی نکردم،تو خدایی کردی...
خدایا شرمسارم...مراببخش
خدایا ببین بالهایم زخمی است...
خدایا گناهانم همچون تیری بر بال یک پرنده او را از پرواز باز داشته اند...
دگر توان پرواز ندارم...
خدایا بال مرا مرحمی نه تا دوباره آمده ای پرواز شوم
دری بگشا میخواهم باز آیم
به سوی تو ...میخواهم عاشقت شوم
میخواهم در آسمان امن تو بال به پرواز بگشایم
خدایا فرصتی ده تا از این قفس تن بگریزم و بگذرم...
سراسر روح شوم در هوایت ای خدای من...
((فلانی! بیا عاشقی را رعایت کنیم))
روز زیارت،روز لمس ضریح آلومینیومی شهدا ،روز بوسیدن سنگ قبرها،روز گل و
شیرینی،روز بازدید (قطعه)ها و رفع عیب خود.
روز عقد سیاست و عبادت،روز پنبه شدن همه رشته های انیستیتوهای تحقیقاتی غرب،
روز سوختگی دماغ تئوریسین ها.
روز رای،روز پر خوری صندوقهای انتخابات،روز خوشحالی برگهای تعرفه،روز
خفه خون گرفتن بی بی سی،روز باد فتق رادیو فردا،روز دیدی ندیدی رادیو آمریکا،
روز تشنج صدای رادیو اسرائیل.
جمعه ها روز وفور علامت تعجب است....!!!!!!!!
خیلی ها هستند که زیارت نماز جمعه تهران را در یک روز برفی،به دیدار از
(دیوار چین)در یک روز آفتابی ترجیح می دهند.
خیلی ها شنیدن زمزمه دعای ندبه در بهشت زهرا را،از گوش دادن به افسانه
(باغهای سمیرامیس) بیشتر دوست دارند و از نظر خیلی ها،اهرام ثلاثه در برابر
محقر خانواده ای که سه شهید داده ابهتی ندارد.
توریستهای حزب الهی قدر جمعه های ایران را بهتر می دانند...
مهدویت، یعنی جلوه ی تام و تمام رحمت، نعمت و حکمت ربانی بر ابنای آدم.
مهدویت، یعنی افشای راز سر به مهر سجده ملائک بر عزیزترین مخلوق خداوند.
مهدویت، یعنی تجلی حقیقت مقام خلیفة اللهی انسان بر روی زمین.
مهدویت، یعنی پایان شب سرد و فسرده ظلمت و آغاز صبح راستین روشنایی.
مهدویت، یعنی بستر شکوفایی نهانترین استعدادهای اهالی زمین و زمان.
مهدویت، یعنی سرآغاز رویش فصلی دوباره برای تجربه زیستنی دوباره.
مهدویت، یعنی راه رفتن برای رسیدن.
مهدویت، یعنی کشتی نجات بر ساحل رستگاری.
مهدویت، یعنی تنهاجاده منتهی به آرمان شهر نبوی.
مهدویت، یعنی جامه زیبای عدالت اولین امام بر بلندای قامت آخرین امام.
مهدویت، یعنی اهتزاز پرچم سرخ شیعه بر بلندای قله اسلام.
مهدویت، یعنی امتداد حماسه شکوهزاد عاشورا در کربلای آخر الزمان.
مهدویت، یعنی حکومت یکپارچه عدل بر رفتار تمامی انسانها.
مهدویت، یعنی میعادگاه تحقق تمامی آمالها و آرمانهای بشری.
مهدویت، یعنی پایان قصه پرغصه رنج آدمی در دفتر تاریخ.
مهدویت، یعنی استیفای حقوق حقه تمامی محرومان و ضعیف نگاه داشتگان زمین.
مهدویت، یعنی مرگ تمامی رنجها، اندوه ها، ظلمت ها، ستمها، پلیدیها و زشتیها.
و بالاخره ...
مهدویت، یعنی: کلمه توحید که با ولایت امامی عادل تجلی خواهد یافت.